خطبة آتشين حضرت زينب(س) در كوفه
زينب دستهاي خود را در زير آن پيكر مقدس برد وبه طرف آسمان بالا آورد وگفت:
«اِلهي تَقَبِّل مِنّا هذاَالقربان» «خداوندا، اين قرباني را از ما قبول كن»
حال در وادي مصيبت هابرده زينب دو دست را بالا
رو نموده به جانب معبودگفت با او هر آنچه در دل بود
گفت او با خداي جّل علاكاين شهيد مرا قبول نما
زينب فرمود:
يا مُحمّداه صَلّي’ عليكَ ملائِكةُالسَّماءِ، هذا حُسَينٌ بِالَعَراءِ، مُرَمَّلُ بِالدِّماءِ، مُقَطَّعُالاَعضاءِ وَبَناتُكَ سَباي’ا وَ ذُرَيّتُكَ قتلي، تُسفي’ عليهم الصّبا فَاَبْكَتْ كُلَّ صَديقً عَدّو ؛
«اي رسول خدا، اي آن كه ملائكة زمين وآسمان بر تو درود ميفرستد، اين حسينتوست كه اعضاي او را پارهپاره كردند، سر او را از قفا بريدند.»
اين حسين توست كه جسد او در صحرا افتاده، در حالي كه بادها بر او ميوزند وخاكبر او مينشانند. پس هر دشمن ودوستي را گرياند.
زينب آن بانوي ستمديدهكه چنين داغ را كنون ديده
رو به سوي مدينه چون بنمودبا غم ودرد خود دو لب بگشود
گفت با جدّ خود رسول خدانظري كن به سوي كرب وبلا
يا محمد، حسين تو اين جاستپيكرش بي سرش دگر تنهاست
سر او از قفا جدا گردندتو نداني به ما چهها كردند
جسم او پارهپاره گرديدههمه را ديدگان ما ديده
جسدش در محيط سوزان استچشم عالم ز درد گريان است
بعد از آن زينب خطاب به مادر خود گفت:
«اي مادر، اي دختر خيرالبشر، نظري به صحراي كربلا افكن وفرزند خود را ببين كهسرش بر نيزة مخالفان وتنش در خاك وخون غلطان است! اين جگر گوشةتوست كهدراين صحرا روي خاك افتاده ودختران خود را ببين كه سراپردة آنها را سوزاندند وايشانرا بر شتران برهنه سوار كردند وبه اسيري ميبرند. ما فرزندان توايم كه در غربت گرفتارشديم.
حاليا رو به مادر خود كرداين چنين او سخن به لب آورد
گفت اي دختِ پاك پيمبرنظري سوي كربلا آور
بنگر اين جا زمين كرب وبلاستكه حسين تو سرجدا اينجاست
مظهر مهر وپاكي وايمانجسم پاكش بُوَد به خون، غلطان
جسم او روي خاك افتادهدخترانت اسير ودرمانده
بر شترهاي بي جهاز سوارداده از كف همه توان وقرار
همة دختران گرفتارنددرد غربت به سينهها دارند
صفحات: 1· 2
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط قانعی زارع در 1395/07/25 ساعت 09:26:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |