شهید محسن حججی

همیشه یک تسبیح گلی دستش بود.
بهش می گفتم آقا محسن هی با این تسبیح چی میگی لب می جنبنی؟
به خودم می گفتم اگه به من بود این سی و سه تا دانه را ظرف دو دقیقه قرش می دادم و می رفت
صدتایی نیست که این همه مشغولش شده است
دارم برای زمین ذکر می گم تا دید نزدیک است چشمانم از حدقه بزند بیرون.
گفت : روی این زمین می خوابیم راه می رویم نباید مدیونش بشیم.

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.