بر قلّه دانش
سه شنبه 95/08/11
بر قلّه دانش
زينب كبرى بانويى سرشار از بينش و بصيرت بود كه با سيره و سخن خود «فرهنگ برهنگى» و «برهنگى فرهنگى» ديروز و امروز را به خوبى مورد تعرّض قرار داد؛ الگويى ماندگار از شخصيت عظيم خويش به يادگار گذارد و معيارهاى حركت ارزشى و ضدارزشى را براى هميشه ترسيم كرد.
برترين درجه علم، علمى است كه از ذات الهى به انسان افاضه مىشود كه به تعبير قرآن مجيد، علم «لَدُنّى» نام دارد: «و عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنّا عِلماً(1)»: «علم فراوانى از نزد خود به او (حضرت خضر) آموختيم». حضرت زينب عليها السلام به شهادت امام سجادعليه السلام، داراى چنين علمى بود كه خطاب به عمّهاش فرمود:
«أنْتِ بِحَمْدِاللَّه عالِمَةٌ غَيْرُ مُعَلَّمَةٍ و فَهِمَةٌ غَيْرُ مُفَهَّمَةٍ»
صفحات: 1· 2
سركشي از بازماندگان شهيدان كربلا
دوشنبه 95/08/10
سركشي از بازماندگان شهيدان كربلا
“زينب كبري(س) در دوران رهبري كاروان آزادگان سرافراز انقلاب عاشورا، از كربلا تا به كوفه و پس از آن تا شام و سپس تا مدينه از بازماندگان شهيدان كربلا سرپرستي و پرستاري و سركشي مي كرد و سنگ صبور آنان و پناهگاه كودكان و زنان بود و با تمام توان و نيروي خويش به آنان كمك مي نمود و آنان را دلداري مي داد و مشكلاتشان را برطرف مي نمود و به سلامتي، پوشيدگي، رفع گرسنگي و تشنگي آنان توجه ويژه و تأكيد داشت و سرانجام مبارزان و آزادگان همراه انقلاب حسيني را به وطن خويش بازگرداند. علاوه بر آنچه ذكر شد، در مدينه نيز بازماندگان و بستگان شهيدان كربلا را فراموش نكرد و غمخوار و مددكار و ياور آنان ماند.
زينب(س) هنگامي كه از كربلا به مدينه بازگشت، به ملاقات و ديدار ام البنين، مادر چهار شهيد بزرگوار كربلا، عباس، جعفر، عبدا… و عثمان شتافت و پس از آن هم تا زنده بود همواره روزهاي عيد نيز از وي ديدار مي كرد.
منبع:تداوم انقلاب عاشورا با رهبري زينب كبري(س)، محمدرضا جواهري، ص 62-61
شیوه های درمان در طب سنتی
دوشنبه 95/08/10
تیک عصبی
تیک یکی از شایع ترین مشکلات روانی است تیک ها حرکات غیر طبیعی ناگهانی مکرر سریع و هماهنگی هستند که معمولا به راحتی قابل تقلید هستند.
علائم:شامل حرکات تکراری مشت کردن دست لرزش بازو چشمک زدن پریدن لگدزدن و ابرو را بالا انداختن و…است .
علل:زمانی اهتقاد براین بود که تیک ها علائم بیرونی احساسات سرکوب شده و کشمکش های درو نی اند. اما امروزه ترکیبی از عوامل محیطی و زیستی می دانند.
درمان با عرقیات :به میزان یک فنجان بعد از هر وعده غذایی میل شود.
عرق بادرنجبویه عرق مرزنگوش عرق اسطخودوس عرق بابونه عرق طارونه .
منبع:-شیوه های درمان با طب سنتی -عرقیات گیاهی
ماه صفر دومین ماه قمری است
دوشنبه 95/08/10
DefSemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″
LatentStyleCount="267″>
UnhideWhenUsed="false” QFormat="true” Name="heading 1″/>
هر یک از روزهای سال، روز خداست و انسان میتواند در آن روز برای موفقیت خویش، تلاش کند و برای نزدیکی به خدای سبحان و فراهم آوری خرسندی وی، عبادت کند، تصدّق نماید و خدمت به مردم کند.
وّل ماه صفر: آغاز جنگ صفّین، مطابق نقل مورّخان در سال 37 هجرى است. جنگ صفّین از سوى امیرمؤمنان(علیه السلام) و لشکریانش، در برابر معاویه و سپاه غارتگر شام، آغاز شد و مدّت 110 روز طول کشید.
اوّل ماه صفر: آغاز جنگ صفّین، مطابق نقل مورّخان در سال 37 هجرى است.[بحارالانوار، جلد 32، صفحه 458 و شرح ابن ابى الحدید، جلد 4، صفحه 29. (البته مطابق نقل دیگر، واقعه صفین در ماه ذى الحجه] جنگ صفّین از سوى امیرمؤمنان(علیه السلام) و لشکریانش، در برابر معاویه و سپاه غارتگر شام، آغاز شد و مدّت 110 روز طول کشید،[ مروج الذهب، جلد 2، صفحه 527. ولى مطابق نقل ارشاد القلوب دیلمى (جلد 2، صفحه 248) این جنگ 18 ماه طول کشید. ]
و در آستانه شکست لشکر شام، عمرو عاص خدعه اى به کار زد و قرآن ها را بر سر نیزه کردند و داستان تأسّف بار حکمین پیش آمد{ پیام امیرالمؤمنین، جلد 1، صفحه 392.}
صفحات: 1· 2
اخلاق و برخورد خوب با خانواده
دوشنبه 95/08/10
پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «أَقْرَبُکُمْ مِنِّی مَجْلِساً یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَحْسَنُکُمْ خُلُقاً وَ خَیْرُکُمْ لِأَهْلِهِ» (شیخ حرعاملی/ وسائل الشیعة/ ج12/ ص: 153). روز قیامت نزدیک ترین شما به من بهترین شماها از نظر اخلاق و برخورد خوب با خانواده هایتان هستید. پس اخلاق خوب بهتر از نماز و روزه مستحبی است. ابن ملجم و خوارج هم خیلی عبادت می کردند. پیشانی و زانوهایشان پینه بسته بودند. عبادت با ولایت و سخاوت و اخلاق خوب ثمر بخش است. دشمنان اهل بیت خیلی عبادت داشتند.
نسب حضرت مهدی(عجلاللهفرجهالشریف)
دوشنبه 95/08/10
نسب حضرت مهدی(عجلاللهفرجهالشریف)
امام حسین(علیهالسلام) بارها حضرت مهدی(علیهالسلام) را نهمین امام از نسل خود معرفی کرده است. آن حضرت در پاسخ شخصی که از تعداد ائمه سوال کرد، عدد ائمه را با عدد نقباء بنی اسرائیل یکی دانست. و پس از آن به درخواست آن شخص نام تک تک آنها را ذکر کرد، تا اینکه به نام امام زمان(علیهالسلام) رسید، فرمود: «بعد از او(امام عسکری(علیهالسلام)) فرزندش خلیفه و جانشین او مهدی(عجلاللهفرجهالشریف) است که فرزند نهم من است». او در موارد دیگری نیز به این حقیقت که امام مهدی(علیهالسلام) از نسل او است اشاره میکند. آن حضرت میفرماید: «نهمین فرزندم، قائم ما اهل بیت(علیهمالسلام) است».
منبع:ان اعرابیا قال له: اخبرنی عن عدد الائمه بعد رسول الله،. قال(علیهالسلام): اثنا عشر عدد نقباء بنی اسرائیل. قال فسمهم لی. فاطرق الحسین ملیا ثم رفع راسه و قال: نعم اخبرک یا اخاالعرب ان الامام و الخلیفه بعد رسول الله، ابی امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیهالسّلام، و الحسن و انا و تسعة من ولدی، منهم علی ابنی و بعده محمد ابنه و بعده جعفر ابنه، و بعده موسی ابنه، و بعده علی ابنه، و بعده محمد ابنه، و بعد علی ابنه، و بعده الحسن ابنه، و بعده الخلف المهدی و هو التاسع من ولدی یقوم بالدین فی اخر الزمان. حرعاملی، اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج۲، ص۵۵۶، باب۹، فصل۲۷، ح۵۷۳.
حضرت زینب و ارام کردن رقیه
یکشنبه 95/08/09
سختى هاى خرابه ، حضرت رقيه را بسيار ناراحت كرده بود. يكسره بهانه بابا مى گرفت و به عمه اش زينب (سلام الله عليها) مى گفت : بابايم كجاست ؟ عمه اش براى اينكه رقيه را آرام كند، به او مى گفت : پدرت به سفر رفته است .
شبى در خرابه شام ، رقيه از اين گوشه به آن گوشه مى رفت ، ناله مى زد، بهانه مى گرفت ، گاه خشتى بر مى داشت و زير سر مى گذاشت ، گاه بهانه خانه و كاشانه مى گرفت و يا بابا، بابا مى زد. زينب (سلام الله عليها) آن نازدانه را به دامن گرفت تا او را آرام كند. و رقيه در بغل عمه خوابش برد. در عالم رؤ يا پدر را به خواب ديد. امام حسين (عليه السلام) با بدنى پر از زخم و جراحت به ديدار رقيه آمده بود در همان خواب ، دامان پدر را گرفت و گفت : بابا جان كجا بودى ؟ بابا چرا احوال بچه هاى كوچكت را نمى پرسى ؟ بابا چرا به درد ما رسيدگى نمى كنى ؟!
زينب ديد رقيه در خواب حرف مى زند، رو به زنان حرم گفت : اى اهل بيت ! ساكت باشيد. نور ديده برادرم خواب مى بيند. بگذاريد ببينم چه مى گويد؟
همه زنان آرام شدند. گوش به سخنان رقيه نشستند. گويا ماجراى سفر از كربلا تا كوفه و از كوفه تا شام را براى پدر حكايت مى كند:
((بابا، صورتم از ضرب سيلى شمر كبود شده است . بابا، مرا در بيابانها، ميان آفتاب نگه داشتند. بابا، كتف عمه ام از كعب نيزه ها و ضرب تازيانه ها كبود گرديده است . بابا ما در اين خرابه چراغ نداريم فرش نداريم . دخترت به جاى متكا، بر زير سر، خشت مى گذارد…))
منبع: لهوف ، ص 197.
فرياد زينب (سلام الله عليها) در مجلس يزيد
یکشنبه 95/08/09
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
وقتى اسيران را وارد مجلس يزيد (حرام زاده ) كردند، حضرت امام زين العابدين (عليه السلام) خطاب به يزيد فرمود: اى يزيد، اگر جد ما، ما را به اين حالت ديده و از تو مى پرسيد كه عترت مرا چرا به اين حال به مجلس حاضر كرده اى ، چه در جواب مى گفتى ؟!
يزيد چون اين سخن بشنيد، امر كرد كه غل و قيدها را از پيكر او برداشتند و اذن داد كه زنان بنشينند و به روايتى سوهانى خواست و به دست خودش با آن سوهان آهنى را كه بر گردن امام سجاد (عليه السلام) بود بريد و گفت : مى خواهم كه كسى ديگر را بر تو منتى نباشد. سپس دستور داد تا طشت طلايى حاضر كردند و سر امام حسين (عليه السلام) را در آن گذاشتند.
پس چون زينب (سلام الله عليها) يزيد را ديد كه چنين كرد، فرياد ((يا حسيناه ، يا حبيب رسول الله )) برآورد و گفت : يا اباعبدالله ، گران است بر ما كه تو را به اين حال ببينم و گران است بر تو كه ما را به اين حالت مشاهده نمايى .
پس از سخنان زينب (سلام الله عليها) دست دراز كرد و روپوش را از سر برداشت ، ناگاه نورى از آن ساطع شد و به آسمان بلند شد و همه حاضران را مدهوش ساخت . نيز به روايتى ، آن لبها حركت كرده و شروع به خواندن قرآن نمود و گويا اين آيه شريفه را خواند: ((و سيعلم الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون ))
يزيد چون ديد رسوا مى شود و خواست امر را بر حضار مشتبه سازد، چوب خيزرانى را كه در دست داشت بر لب و دندان امام حسين (عليه السلام) زد.
منبع:سوره شعرا، آيه 227
- تذكرة الشهداء، ملاحبيب كاشانى ، ص 417.
امام على عليه السلام می فرماید:
یکشنبه 95/08/09
أَربَعٌ مَن أُعطيَهُنَّ فَقَد أُعطىَ خَيرَ الدُّنيا وَ الآخِرَةِ صِدقُ حَديثٍ و َأَداءُ أَمانَةٍ وَ عِفَّةُ بَطنٍ وَ حُسنُ خُلقٍ؛
چهار چيز است كه به هر كس داده شود خير دنيا و آخرت به او داده شده است: راستگويى، اداء امانت، حلال خورى و خوش اخلاقى.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 217 ، ح 4282
امان از دل زینب
شنبه 95/08/08
در حماسه حسينى آن كسى كه بيش از همه اين درس را آموخت و بيش از همه اين پرتو حسينى بر روح مقدس او تابيد، خواهر بزرگوارش زينب (سلام الله عليها) بود. راستى كه موضوع عجيبى است: زينب با آن عظمتى كه از اول داشته است -و آن عظمت را در دامن زهرا عليها السلام و از تربيت على عليه السلام به دست آورده بود- در عين حال زينب بعد از كربلا با زينب قبل از كربلا متفاوت است، يعنى زينب بعد از كربلا يك شخصيت و عظمت بيشترى دارد.
ما مىبينيم در شب عاشورا زينب يكى دو نوبت حتى نمىتواند جلوى گريهاش رابگيرد. يك بار آنقدر گريه مىكند كه بر روى دامن حسين بيهوش مىشود و حسين عليه السلام با صحبتهاى خودش زينب را آرام مىكند: «لا يذهبن حلمك الشيطان» خواهر عزيزم! مبادا وساوس شيطانى بر تو مسلط بشود و حلم را از تو بربايد، صبر و تحمل را از تو بربايد. وقتى حسين به زينب مىفرمايد كه چرا اين طور مىكنى، مگر تو شاهد و ناظر وفات جدم نبودى؟ جد من از من بهتر بود، پدر ما از ما بهتر بود، برادر همين طور، مادر همين طور، زينب با حسين اينچنين صحبت مىكند: برادرجان! همه آنها اگر رفتند بالاخره من پناهگاهى غير از تو داشتم، ولى با رفتن تو براى من پناهگاهى باقى نمىماند.
اما همينكه ايام عاشورا سپرى مىشود و زينب، حسين عليه السلام را با آن روحيه قوى و نيرومند و با آن دستور العملها مىبيند، زينب ديگرى مىشود كه ديگر احدى در مقابل او كوچكترين شخصيتى ندارد. امام زين العابدين (ع) فرمود: ما دوازده نفر بوديم و تمام ما دوازده نفر را به يك زنجير بسته بودند كه يك سر زنجير به بازوى من و سر ديگر آن به بازوى عمهام زينب بسته بود.
مىگويند تاريخ ورود اسرا به شام دوم ماه صفر بوده است. بنا بر اين بيست و دو روز از اسارت زينب گذشته است، بيست و دو روز رنج متوالى كشيده است كه با اين حال او را وارد مجلس يزيد بن معاويه مىكنند، يزيدى كه كاخ اخضر او (يعنى كاخ سبزى كه معاويه در شام ساخته بود) آنچنان بارگاه مجللى بود كه هر كس با ديدن آن بارگاه و آن خدم و حشم و طنطنه و دبد به، خودش را مىباخت. بعضى نوشتهاند كه افراد مىبايست از هفت تالار مىگذشتند تا به آن تالار آخرى مىرسيدند كه يزيد روى تخت مزين و مرصعى نشسته بود و تمام اعيان و اشراف و اعاظم سفراى كشورهاى خارجى نيز روى كرسيهاى طلا يا نقره نشسته بودند. در چنين شرايطى اين اسرا را وارد مىكنند و همين زينب اسير رنج ديده و رنج كشيده، در همان محضر چنان موجى در روحش پيدا شد و چنان موجى در جمعيت ايجاد كرد كه يزيد معروف به فصاحت و بلاغت را لال كرد. يزيد شعرهاى ابن زبعرى را با خودش مىخواند و به چنين موقعيتى كه نصيبش شده است افتخار مىكند. زينب فريادش بلند مىشود: «ا ظننت يا يزيد حيث اخذت علينا اقطار الارض و افاق السماء فاصبحنا نساق كما تساق الاسارى ان بنا على الله هوانا و بك عليه كرامة؟» اى يزيد! خيلى باد به دماغت انداختهاى (شمختبانفك!). تو خيال مىكنى اينكه امروز ما را اسير كردهاى و تمام اقطار زمين را بر ما گرفتهاى و ما در مشت نوكرهاى تو هستيم، يك نعمت و موهبتى از طرف خداوند بر توست؟! به خدا قسم تو الآن در نظر من بسيار كوچك و حقير و بسيار پست هستى و من براى تو يك ذره شخصيت قائل نيستم.
ببينيد، اينها مردمى هستند كه بجز ايمان و شخصيت روحى و معنوى همه چيزشان را از دست دادهاند. آن وقت شما توقع نداريد كه شخصيتى مانند شخصيت زينب چنين حماسهاى بيافريند و در شام انقلاب به وجود بياورد؟ همان طور كه انقلاب هم به وجود آورد.
يزيد مجبور شد در همان شام حرف خودش را عوض كند و اسرا را محترمانه به مدينه بفرستد، بعد تبرى كند و بگويد:«خدا لعنت كند ابن زياد را، من چنان دستورى نداده بودم، او از پيش خود اين كار را كرد.» چه كسى اين كار را كرد؟ زينب چنين كارى را كرد.
در آخر جمله هايش اين طور فرمود: «يا يزيد! كد كيدك و اسع سعيك ناصب جهدك فو الله لا تمحوا ذكرنا و لا تميت وحينا». زينب عليها السلام به كسى كه مردم با هزار ترس و لرز به او «يا امير المؤمنين» مىگفتند، خطاب مىكند كه يا يزيد! به تو مىگويم: هر حقهاى كه مىخواهى بزن و هر كارى كه مىتوانى انجام بده اما يقين داشته باش كه اگر مىخواهى نام ما را در دنيا محو كنى، نام ما محو شدنى نيست، آن كه محو و نابود مىشود تو هستى.
چنان خطبهاى در آن مجلس خواند كه يزيد لال و ساكت باقى ماند و خشم، سراسر وجود آن مرد شقى و لعين را فرا گرفت و براى اينكه دل زينب را آتش بزند و زبان او را ساكت كند و براى اينكه زينب منقلب بشود، دست به يك عمل ناجوانمردانه زد: با عصاى خيزران خود به لب و دندان ابا عبد الله اشاره كرد.
“لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم”
منبع: بنقل از مجموعه آثار استاد شهید مرتضی مطهری، ج 17.