دلنوشته ای برای شهدا فاجعه منا شهیده مرجان نازقلچی
بایاد خداوند تعالی خداوندی که جان میدهد وجان میگیرد جانی که امانت پیش ماست وهمه به نوبت امانتی خودرامی دهند واین قانون الهی ایست وروال خاص خود رادارد که دراین مدت امانت جان دفتر اعمالمان خوب است یاخیر ؟گفته میشود طبق اموزه های دینی مادر روزرستاخیز هر کس جوابگوی اعمال خویش است چرا که خداوندبه انسان عقل داده وبااستفاده از دستورات قران کریم زندگی خودراخوب بسازندوهم در این دنیاواخرت سربلند وروسفید باشند و انسانها ی خوب را برمی گزیند وبه انها درجه شهادت میدهد وخوشا به سعادت شهدا که در جهان ابدی در بهشت جای دارند وحتی می توانند شفاعت مارا بکنند سال گذشته عید قربان سال 95درخانه خدا درسرزمین منا فاجعه دردناك جان حجاج زیادی راگرفت حادثه ای که نباید رخ میداد اتفاق افتاد وتاثر ماندگار برای همه مسلمانان جهان گذاشت و49زائرگلستانی هم جزء انها بودند وهمه راعزادار گردند. خانواده هایی که منتظر امدن حجایی خود بودند درنگرانی به سر می بردند وموقع رفتندحجاج از انها التماس دعا داشتیم ولی برعکس حال ما به انها دعا میکردیم همه مردم سردرگم بودند وخانواده خانم فرماندار هم جزء انها بود دردناک ترین لحظه هارا تجربه کردیم وبا خبرهای مختلف دل مارا می لرزاند اوایل گفتند ازناحیه پامصدوم شده ودربیمارستان مکه روبه بهبودی است ولز بعداً اعلام کردند جزء کشته شدگان می باشد. دراین مدت خانواده هامون فامیل ومردم همگی دعا میکردیم که خانم فرماندار به سلامتی برگردد.
خانه ماهمیشه پربودوبرای خداقوتی و ابرازهمدردی میامدند بعداز 47روزاعلام کردندکه شهید شده ودر خاک عربستان دفن کردند وانتظار مردم به پایان رسید انتظاری که مثل بند روی هوا بود که می ترسیدیم وهران ممکن بود پاره بشه واین دردتاالان که یک سال میگذرد ادامه دارد وهیچ وقت تمام نميشود دردغم بدترین دردانسان است غم از دست دادن عزیزی که چون گلی وگوهری بوددرمیان مردمان بندرترکمن وخدمت به مردم راعبادت می دانست صادق ودرست کارکردن سرلوحه زندگی اش بودفکرروشن ووالایی داشت ومتانت وحجب وحیایش زبانزد همه شد خستگی ناپذیر وپرتلاش بود ومهربانی خواهرانه نسبت به همه داشت درکارهایش محکم وبدون هیچ چشم داشتی وبا فروتنی انجام وظیفه میکردواینگونه بود فرماندار بندرترکمن داغ غم زدست دادن مرجان جان ماراسوزاند یادگارانش بوی مادری میخواهد ودرحسرت دستهای پرمهرش که به سرشان میکشید ونگاه مهربانه ولبخند مادرانه اوبه سرمی برند وشب رابدون بوسیدن مادر می خوابند وصبح رابدون نوازش مادر بیدار میشوند مادرشوهرش همیشه نگاه به در دوخته به امید انکه ازدر وارد شود واحساس میکند که زمزمه صدایش رامیشنود خانه سوت وکوراست وتاریک مادر وخواهر ما وقتی با همديگر هستند سکوت برقراراست وبس چون جای خالی مرجان را هیچ کس پرنمیکند نمی دانند بدون مرجان بهم چه بگویند هرکدام بغض خودرا بدون اینکه دیگری بداند فرومیبرد واشکهایشان راپنهانی پاک میکنند مادر باخاطرات مرجان ودردنیای گذشته خودسیر میکند بعضی وقتها صحبتهایش تکراریست ولی ما به رویش نمی اوریم اگرهم بگوییم نمی داند که تکراریست فقط دوست دارد ازمرجان بگویدزندگی ادامه داردوهمه چیز جای خودقرار گرفتند به جزء مرجان که در جای خودش نیست وباهم مثل قبل نیستیم درونمون داغون وبیرونمون مثل کشتی که درساحل پهلوگرفته راکدمانده است ونمیداند به کدامین سمت برود وباتوجه به باورهاواعتقادهای دینی که داریم میگوئیم راضیم به رضای خالق واز خودش صبر میطلبیم وچیز ی که ماراتصلی میدهد اول شهادتش دوم عزت وابرویش که دربین مردم داشت ونه فقط برای خانواده اش بلکه برای مردمش افتخارافرین والگویست برای بانوان ترکمن. باعشق پرواز کرد که به سوی خانه خدا بی تاب بودتاهر چه زودتر شرف شود پیش خدا خادم خدابود خدمتگذار زائرخدا بود اوزن بودولی مثل یک دولتمرد بود اوعاشق بود وبس یادش همیشه دردل یکایک مردم بندرترکمن خاطراتش فراموش نشدنی وجایش اگرچه خالیست اماماندگاراست درخاطرمان. خواهر بزرگ شهیده مرجان نازقلچینسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط قانعی زارع در 1395/06/19 ساعت 11:45:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |