دلها به یاد تو آرا م می گیرد
دلم انگاری گرفته، قد بغض یاکریما
عصر جمعه توی ایوون، می شینم مثل قدیما
تو دلم میگم آقا جون تو مرادی، من مریدم
من به اندازه ی وسعم، طعم عشقتو چشیدم
“کاشکی از قطره ی اشکت کمی آبرو بگیرم
یعنی تو چشمه ی چشمات تو نگات وضو بگیرم”
برای لحظه ی دیدار از قدیما نقشه داشتم
یه دونه هدیه ی نا چیز واسه تو کنار گذاشتم
یادمه یکی بهم گفت، هر کی تنهاس توی دنیا
یه دونه نامه ی خوش خط بنویسه واسه آقا
کاغذ نامه رو بعدش توی رود خونه بریزه
بنویسه واسه مولاش :
“خاطرت خیلی عزیزه”
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط قانعی زارع در 1395/01/15 ساعت 09:27:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید