برگی از مناجات های حضرت سجاد علیه السلام
طاووس فقیه نقل کرده است: امام سجاد علیه السلام از سر شب تا سحرگاه به عبادت می پرداخت، آن گاه رو به آسمان می کرد و با صدای بلند گریه و مناجات می کرد. گاهی به خود می گفت: وای بر من! هر چه از عمرم می گذرد، گناهانم زیاد می شود و توبه نمی کنم. آیا وقت آن نرسیده است که از پروردگارم حیا کنم؟ و گاهی نیز به خدا عرض می کرد: «خدایا! آیا واقعا مرا به خاطر گناهانم می سوزانی؟ پس امید و محبتم به تو چه می شود؟ خدایا! چنان از فرمانت سرپیچی می کنیم که گویا نمی بینی! و چنان حلم می ورزی که گویا کسی تو را معصیت نکرده! خدایا! چنان به مردم نیکی می نمایی که گویا محتاج آنهایی، در حالی که تو سَرورِ بی نیازی».
طاووس گوید: امام سجاد علیه السلام ناگهان به حالت سجده روی زمین افتاد. دیدم سجده اش طول کشید. نزدیک شدم، سرش را به دامن گرفتم، دیدم از حال عادی خارج شده است. گریه کردم، اشکم روی صورت مبارکش ریخت. به هوش آمد و فرمود: کیست که مرا از توجه به معبودم بازداشت؟
هر که با تو آشنا شد از جهان بیگانه گردد | ترک خان و مان بگوید دست از جان هم بشوید | |
هر که او روی تو بیند بر تو کی غیری گزیند | جز حدیث تو نگوید جز وصال تو نجوید |
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط قانعی زارع در 1395/11/11 ساعت 10:15:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |