حجاب

خواهرم قدر بدان

چادرت ارثیه زهرا بود

یادگاری که سر زینب بود و همه  پدر و هر دو برادر  

همه حساس به آن چادر خاکی بودند 

تا علی ضربت خورد 

گفت زینب گل بابا 

علی و آل علی به فدای تو و این چادر تو 

نگذاری که بیفتد به زمین 

تاحسین شد جگرش پاره به جامی از زهر 

گفت خواهر 

به همان لحظه مادر که زمین خورد قسم

چادر از دست نده 

و گمانم که حسین 

وسط معرکه کرب و بلا 

یک نگاهش به سوی لشکر دشمن 

و نگاهی دگرش سمت همین چادر زینب بوده 

هر نگاهی که به خواهر می کرد 

چادرش را می دید فکر و ذکرش و خیالش همه می شد راحت 

به گمانم وسط آن گودال 

نگران حرم و چادر زینب بوده 

همه خون ها به فدای تو و آن چادر تو 

 زینبم  تو حواست باشد 

اینک اما امروزب 

خواهرم از همان روز نخست  سنبل غیرت ما چادر مشکین تو بود 

این همه خون جگرها 

این همه نیزه و سرها 

همه رفتند که تو 

بشوی چادری و زهرایی 

وارث چادر زینب ،نکند خون به دل مهدی زهرا بکنی …

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.

p align="center"> اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً