یک دختر سه ساله
یک دختر سه ساله
تنها کنار خیمه
در آرزوی باباست
بال و پرش پریشان
چشمش پر از تماشاست
در قاب چشم نازش
عکسی بدون باباست
تصویر مشک بی آب
تصویر اسب تنهاست
دستش اسیر زنجیر
پایش به روی خاراست
بی گوشواره گوشش
چشمش پراز غبار است
گلبرگ گونه هایش
سرخ است مثل لاله
بی تاب،تشنه،تنها
یک دختر سه ساله
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط قانعی زارع در 1393/09/16 ساعت 07:33:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1393/09/16 @ 05:30:05 ب.ظ
رحیمی [عضو]
با سلام و تسلیت به مناسبت ایام اربعین حسینی
هوالشهید
تیک، تیک ، تیک …
چه با شتاب،این همه عجله …؟
دقایقی که پشت سرهم و پر شتاب در گذرند ، لحظاتی را تداعی می کنند،
که آن بانوی جلیله ، وبا شکوه به زمان التماس می کرد.
مکن ای صبح طلوع مکن ای صبح طلوع
امشبو دلم خوشهِ داداشمو سیر می بینم
لحظه ها چه پرشتابهِ مکن ای صبح طلوع
آه که سالیان درازیست که لحظات چون برق می گذرد و هنوز یاد آن لحظات اندوه ناک و جانکاه سینه ها را می فشرد.
اربعین جدایی عمه ی سادات از دلبر دلها نزدیک است،
زینب و غم جدایی ….
چه سخت است خاطرات عزیزی که دوستش داری و هرروز و هر لحظه،
تشنگی
شیر خوار
گوش واره
آب
آتش
…..
نفسم به شماره افتاده ونگاهم خسته ،
ودل پرالتهابم بی رمق
توان این که قلمم را بر روی صفحه بکشم ندارم
دوست دارم آنقدر فریاد بکشم
که این دل گر گرفته را خاموش کند
یا حســــــــــــــین علیه السلام
التماس دعا