نوحه آشنا

مجالس روضه در همه جای دنیا شبیه هم هستند ،همه شان انگار یک حس در مشترک در آدم ایجاد می کنند. وقتی می نشینی در مجلس،انگار یک انس  و آرامش در جانت می نشیند،انگار آمده ای یک جای آشنا . بعد کم کم یک “حزنی” هم روی دلت می نشیند ، حزنی که با همه حزن بو دنش  دوستش داری. ازآن غم هایی که بخواهی از شرش خلاص شوی ، یک غم خواستنی است . من هر سال می روم به نزدیک ترین مسجد به خانه ام. فرقی هم نمی کند خانه ام کدام خیابان یا حتی کدام شهر باشد. معمولا در مسجد محل ،پیر مردها می آیندو با صدای خسته و آرامی که دارندنوحه های قدیمی را می خوانند؛ همان هایی که همه حفظ هستیم.

یک بار اما بی خیال سجد محل شدم و رفتم جای دیگری ؛یک  مجلس جوانانه ،جایی که از صدای مداح ،از ریتم تندو عجیب و غریب  خواندنش ،از صدای نوحه مداح که کنار او"حوسین حوسین “می گفت،جوری که آدم را یاد “دوپس دوپس” می انداخت!مضطرب شدم . هیچ احساس انس و ؟آرامشی درر وجودم ننشست، حتی به جای آن غم  غریب و حزن  زیبای همیشگی ،فقط یک احساس “وجد کاذب ” توی دلم افتاد. آن جا بود که فهمیدم اشتباه آمده ام،این مجلس از جنس آن مجالس روضه همیشگی نیست،آن حسی که باید در یک مجلس روضه باشد این جا نبود. هنوز چند دقیقه نگذشته ،بیرون ؟آمدم و راهم را کج کردم به سمت مسجد محله خودمان ،نشستم در همان مجلس روضه همیشگی ؟،و پیر مرد مداح،کاغذ کهنه تا خورده اش رااز کتش  بیرون آورد و شروع کرد به خواندن ،با همان صدای خسته و خش گرفته و آرام ،و نوحه هایی را خواندکه برای همه “آشنا"بود.

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.