درد و دل با سید الشهدا
بی حسین بن علی احساس پیری می کنم…
نی که پیری بلکه احساس حقیری می کنم…
گفت سائل از چه رو محکم به سینه می زنی ؟
گفتم از آیینه ی دل گردگیری می کنم ….
می دونم ارباب الان که دارم مینویسم گناهام از همه عالم بیشتره …
اما چه کنم هر کار هم که کرده باشم بازم نوکره خودتم…
آقا میشه منم مثل غلام سیاهت میدونی کیو میگم همون غلامت که تو عاشورا بش گفتی آزادی درجواب گفت آقا جان چون پوستم سیاهه داری ردم میکنی بعدبهش گفتی تو آزادی دوباره جواب داد آقا جون چون بدنم بوی بد میده باز فرمودی غلام آزادی با دل حسین بازی نکن باز غلام گفت چون مثل علی اکبرت جنگجوی خوبی نیستم آقا جان این کارو با من نکن من بی تو زندانیم با توام که آزادم آقا من الان میخوام میخوام بگم نه پوستم سیاهه نه بدنم بویه بدمیده ولی آقا جان از بس گناه کردم دل تورو،دل امام زمانمو شکوندم دلم سیاه شده آقا ولی فقط دلم به چیز خوشه اونم اینه موقع مرگم درست مثل غلام سیاهت جون بن حوی بیای بالای سرم بی ادبی نباشه آقا جان سرمو به دامنت بگیری اونوقت با روی تو از این دنیا برم آقا نکنه این غلام سیاهت یا این حقیر رو نخری بخدا ما به غیر تو هیچ کسی رو نداریم آقا من به یه امید میرم هیئت اونم اینه که بگن این غلام سیاه حسینه نکنه رومو زمین بندازی آقا جان تو که مارو نبردی کربلات داغش مونده رو دل همه …
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط قانعی زارع در 1393/07/29 ساعت 08:58:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1393/07/30 @ 01:35:20 ب.ظ
یثربی [عضو]
سلام مطلب زیبایی بود، به ما هم سری بزنید. یاعلی
1393/07/29 @ 01:42:34 ب.ظ
مریم [عضو]
باسلام وخداقوت
بروزم با(خسته نباشی مرد)روایتی متفاوت وغمگنانه از جنگ
چشم به راه حضور سبزتان دروبلاگ عطریاس هستم.
1393/07/29 @ 01:41:51 ب.ظ
مریم [عضو]
باسلام وخداقوت دوست عزیز مطلب زیبایی بود.اجرتان با اباعبدالله.
بروزم با(خسته نباشی مرد)روایتی متفاوت وغمگنانه از جنگ
چشم به راه حضور سبزتان دروبلاگ عطریاس هستم.
1393/07/29 @ 09:36:30 ق.ظ
بهرامی [عضو]
محرم نزدیک است.
التماس دعای فراوان.