هرچه کنی به خودکنی
هرچه کنی به خود کنی
مرد فقیرى بود که از راه فروش قالبهای کره ای که همسرش در خانه درست میکرد روزگار میگذرانید.
همسرش کره میساخت و او آنرا به یکى از بقالیهای شهر میفروخت، آن زن کرهها را به صورت دایره های یک کیلویى میساخت. مرد آنرا به یکى از بقالیهای شهر میفروخت و در مقابل مایحتاج خانه را میخرید.
روزى مرد بقال به اندازه کرهها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند. هنگامى که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود. او از مرد فقیر عصبانى شد و روز بعد به او گفت : دیگر از تو کره نمیخرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به من میفروختی در حالى که وزن آن ۹۰۰ گرم است.
مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت : ما در خانه ترازویی نداریم و یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار میدادیم!
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط قانعی زارع در 1393/05/22 ساعت 11:37:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید